نامه ها، شماره ٢۴
سياوش دانشور

درودبرشما!
از دنیای نابرابریها و خفقان برایتان ایمیل میزنم. از سرزمینی که سالهاست گزینه ی خوب را از دید مردمانش پنهان نگاه داشته و همواره مجبورشان کرده که بین بد و بدتر، یکی را برگزینند.از دنیای ارتجاع و بربریت. آری اینجا، ایران است . رهبرش، رهبر مستضعفان جهان است. دولتش، دولت امام زمان است. رییس جمهورش، حامی تروریستهای جهان است. دغدغه اش، فلسطین و حزب الله لبنان است. دانشگاهش، ستاره باران است. جایگاه نخبگانش، زندان است. قوت اغلب مردم، فقط نان است. دارالخلافه، تهران است. فریاد، نشانه ی کافران است. سکوت، وظیفه ی مسلمان است. شرکت در راهپیمایی، بارز ترین نشانه ی ایمان است. اعدام و سنگسار، فراوان است.عصر، عصر حکومت حیوان است. دوره، دوره ی ارزانی انسان است. آنچه بهایی ندارد، جان است. اینجا، ایران است.........!

امروز، من وما، می خواهیم دست در دست هم بگذاریم و علیه این دنیای نابرابر بپاخیزیم. کارگر، معلم، دانشجو، زن، مرد همه و همه برای رسیدن به دنیای برابر، باید دوشادوش هم باشیم و در این راه، روشنگریهای شما و دیگر آزاداندیشان، چراغ راه ما خواهد بود. امروز من و ما، گزینه ی خوب را یافته ایم و دیگر نمی خواهیم بین بد و بدتر به انتخاب دست بزنیم. ما فقط به خوب تن میدهیم. نه جنگ (بد) می خواهیم نه رژیم جنگ افروز (بدتر). ما خواهان صلح، برابری و انسان محوری(خوب)هستیم. به امید زیستن در دنیایی اینچنین..........!

من اگر بنشینم، تواگربنشینی، چه کسی برخیزد، من اگر برخیزم، تواگربرخیزی، همه برمی خیزند. چه کسی می خواهد، من وتو مانشویم؟ خانه اش ویران باد!

ما نسل سوخته اى هستيم كه در سياهترين دوران تاريخ ايران، بنام زندگى، هنوز زنده ايم!

كودكيمان، باجنگ قرين بود.همان روزهايي كه ما ر ابا واژه هاى نبرد نابرابر، محاصره، تحريم، تحميل، اسارت وشهادت آشناكردند. كوچه باغهاى خاطراتمان، لبريز بوى خون است وصداى آژير!

نوجوانيمان، زمان بازسازي بود. ويرانه ها كم و بيش آباد شد. ما نيز درس قناعت ، سازش، بردبارى و ايثار آموختيم. بى آنكه به تلافى كودكى ازدست رفته مان، بيشترنوجوانى كنيم!

چه زود جوانيمان فرا رسيد وچه حيف كه بازهم شيپورجنگ نواخته شد. اما، اين بارنه جنگمان تحميلي بود نه دشمنمان بعثى! هرچه بود، خودمان بوديم. ما دست پروردگان مكتب جنگ و شهادت بوديم واين بود ثمره حكومت بظاهراسلامي حاكم: فقدان انسانيت و ايمان و ظهور پرشتاب و پيشرونده ى كفر و جرم و جنايت!

امروز، خورشيد ديگر پشت ابر پنهان نيست. ما صداي رساي همه ي آناني هستيم كه به جرم انسانيت در اوين گرفتارند. سپيد مردان و زناني كه بر سياهي تاختند و حقيقتي را كه ميرفت تابه دست ديوسيرتان براي هميشه مدفون شود، بانثار جان خود احيا كردند. همانهايي كه نخواستند در سرزمين خاستگاه حقوق بشر، ازكنار نقض آشكار حقوق، بي تفاوت بگذرند و تا آخرين نفس به افشاگري پرداختند!

اي همصدايان، بياييد قلم قهرمانان دربندمان را، همه با هم دردست بگيريم و نگذاريم اين نبرد، خورشيد واره هاي بيشتري را خاموش كند. نبرد نور و تاريكي كه سالهاست آغاز شده، نبردي نابرابر كه درآن لشكر تاريكي، تا دندان مسلح است و پشتوانه اش زور و قدرت و اختيار حكومتي است تا آنجا كه قرآنها را برنيزه كرده وزيرلواي اسلام ميجنگد. اما، لشكرنور، يا در زنجيرند و يا درسايه ي دار و يا در صفوف انتظار اين دو سرنوشت! وسلاحي ندارند جز فرياد و قلم. فريادي كه هرچه بيشتر خفه اش ميكنند، رساتر ميشود و قلمي كه هرچه شكسته تر ميشود، شيواترمينويسد!

نگذاريم خون رفتگان پايمال شود. تمام آزادمردان دربندمان، بايد در محضر فرداي ايران زنده و حاضر باشند و اين بار، نه زيربار زور و شكنجه و تهديد و آزار و نه در صدا و سيماي فرمايشي رژيم، كه درفضايي كاملا "آزاد و دوستانه، لب به سخن بگشايند و بگويند كه به جرم حق طلبي و آزاديخواهي و ظلم ستيزي شان، درپرتو رژيم اسلامي، چه بر آنان گذشت! اسطوره هايمان درانتظار مايند. نگذاريم ديرترشود!
سما

سما عزيز،
نامه و يادداشت شما را منتشر کرديم. اراده و عزم شما و نوع شما براى رسيدن به دنيائى آزاد و خوشبخت، ريشه در يک تلاش ديرينه نسلهاى متمادى مردم، ريشه در اميد، و اينکه فردا ميتواند از زشتى ها و مشقات امروز رها باشد، دارد. اما اين تلاش شريف و انسانى همواره در قالبهاى افکار و آرا مسلط زمانه اسير شده است. سوال اينست که آزادى و دنياى بهتر همگان، که شما و بيشمار نوع شما، آرزويش را دارند، چگونه متحقق ميشود؟
اين ديگر مثل روز روشن است که يک رهائى همه جانبه انسان، رهائى از اوضاعى که تبعيض و سرکوب و بيحقوقى و غيره تنها مصائب آن است، در گرو نفى جامعه طبقاتى و بنياد نابرابرى در جامعه يعنى بردگى مزدى است. چه اسلام –"خوب و بد" ندارد، يکى است- و چه ناسيوناليسم و عرق ملى و چه حقوق بشر و ليبراليسم- که فرضش مانند بقيه حفظ اساس بردگى مزدى است- با رهائى و آزادى و يک دنياى بهتر در تقابل قرار دارند. اين آرزوى شريف انسانى را تنها جنبشى تماما انسان محور ميتواند متحقق کند. آن جنبش کمونيسم کارگرى است.

به اين صف بپيونديد!*